Monday, August 25, 2008

kash

کاش ثانیه ها می خوابیدند
کاش زمان در انتظار تو، انتظار را لمس می نمود
کاش نگاه تو در ایستایش زمان همیشگی بود
کاش ثانیه ها رنگی از تکرار داشت
کاش خاطره ها باز می گشتند
کاش پرنده ها راز اشک هایم را به تو می گفتند

کاش می شد من آن قلم در دستان تو بودم
کاش من آن پیرهن بر جان تو بودم
کاش من آن پرنده در هوای تو بودم
کاش من آن نگاه در چشم تو بودم
کاش.......م

2 comments:

Unknown said...

ey kash in hame kash be haghighat mipeyvast

Hossein B.K said...

مریم جان این همون حرفایی که میخوام فریاد بزنم
با تمام وجودم بهش بگم
ولی نمیتونم چون نمیخوام بخاطر خودخواهی من عذاب بکشه
دوستش دارم و همین جملاتت و با خودم تکرار میکنم
برای خودم و خودش تو اعماق وجود فریادی از سکوت میزنم
چیکار کنم بجز سکوت