Tuesday, October 14, 2008

Bogzar


بگذار تا نگرید واژگان سطر تنهایی من بر روی کاغذ های ورق خورده در باد
بگذار تا کس نفهمد راز دلدادگی من را که در طاقچه سکوت همیشگی پنجره دیده گانم خاموش نشسته است
بگذار تا نگرید چشمانم در سکوت خامش دیدگان تو.
بگذار تا کس نبیند راز تنهایی دستهای مرا که باران اشکهای تنهایی اش بر سر آغاز انگشتانش طلوع کرد.
بگذار تا کس نداند که تا چه حد دوستت دارم ای تنها ترین و بی مانند ترین واژه در خلوتگه قلبم.
بگذار تا کس نداند تا چه حد برای دیدن و رسیدن نگاهم به نگاهت بی تابم و برایت تمام پنجره های خانه متروک دلم را شکسته ام.
بگذار تا کس نفهمد راز سکوت همیشگی پنجره دیده گان مرا که به روی افق همیشه گی و سرخ گون پاییزی گشوده است.
بگذار تا بسوزم و بسوزد خانه دلم که از عشق تو بی تاب است، بگذار تا خاکسترم را که به عطر عشق تو گلگون است در هوا بگستراند نسیم باد نوروزی، تا هوایت همیشه به طعم عشق آغشته گردد، تا همیشه و همه جا من با تو باشم حتی اگرم زخود براندی در هجوم فصل تنهایی و شناخت من از خویش. لیک کنون خاکسترم در هوای و کوی توست حتی اگرم نخواهی

Monday, October 13, 2008

bogzar

بگذار تا کسی نداند راز اشکهای شبانه من که در یاد تو که در خاطر من همیشه بیداد می کند، چطور بر نرم و ململی گون بالش تنهایی من می بارد و مرا زخواب بیدار می دارد.
بگذار تا کسی نداند رازعشق مرا، عشقی در هیچگاه ذهن تو و در هستی و وجود من، که همیشه در عمق چشمانم پیداست و من در انتظار آبهایی که تو برویم بستی و دریای توفنده وجودم را به نیستی و خشکی کشاندی و مرا در ساحل خشک تنهایی خویشتنها رها ساختی.
بگذار تا هیچکس نداند این بارش هستی بخشی که در جان من در تجلی ست همیشه با من خواهد بود در پرواز تا برهوت.
بگذار تا کسی نداند که رنجهای مرا جز سنگ و آب و آتش و چوب تفسیر نکردند و هیچکس جز اینها با من نسوخت و نپژمرد و من می سوزم عاشقانه، تا ز خاک خاکستر من نهال عشقی سبز گردد یادمان عشق های سبز از یاد رفته
بگذار تا کسی نداند که عشق تو مرا از آنچه هستم جدا خواهد ساخت و من در فرار و رسیدن و بوسیدن خاطرات به جای مانده و پرواز از واری تمام حصارهای کشیده شده بر روح و تن و ذهن خویش. و من تو را فریاد خواهم کرد بر بلندای بلندترین کوهستانهای سرزمینم.

بگذار تا کسی نداند که من تو و عشق به تو را به بینهایت وجود، به بی نهایت و بیکران آسمان خیال خویش پیوند زده ام و این ناگسستنی ترین پیوند را تا بیکران روحم با خود خواهم داشت.