Monday, May 4, 2009

Parvardeghara

پروردگارم دلم تنگ است برایت، دیر زمانی است که آنگونه که باید با تو سخن نگفته ام به فرشتگانت گو درهای بارگاهت را بگشایند من اکنون در پشت درات ایستاده ام مرا ببخش اگر دیر آمده ام و با غذر تقصر آمده ام اما با جان آمده ام دانی که همیشه با توام و هر آنچه می خواهم برای رسیدن به تو و ادای دینیست که تو بردوشم نهاده ای
پروردگارم می دانی درونم لبریز از توست و اشکهایم در غم هجران زتوست مرا ببخش اگر خود را که نشان تو در درون من است فراموش می کنم و غرق در غمهای نابسته به خویش می شوم مرا ببخش اگر می گذارم غمها تو را از من و من را از منم جدا سازند
خدای مهربانم سپاس ات می گویم که بگذاردی تو را با چشم دل و از ورای تمام بت های زمینی ات بینم سپاس که بگذاردی عاشق شوم و چنین مهری را دردرون پرورم و بگذاردی آنرا بر دیگران گسترم سپاس بادت که بگذاردی قلم را اینچنین دردست گیرم و برای تو، برای خاکم، کشورم و مردمان کشورم، برای عشقم و احساسم بنگارم سپاس که مرا روی نیکو و سیرتی بس نکوتر دادی تا همیشه خوب باشم و همیشه نیکی را سرلوحه پندار و کردار و رفتار خویش سازم زبانم ناتوان و قلم و فکرم ناتوان تر از شمارش هزاران هزار نادیده ای که برای پاس داشت من از تمام بدیها و ناملایمات بر سر راهم گذاردی دوستت دارم ای همیشه بیدار در وجود من

No comments: