مانده ام مبهوت
گیج و مبهوتم با سئوالات بسیار در ذهنم
نمی دانم با کدامین عقل این مردم بر سر مردار خویش بنشسته اند
نمی دانم با کدامین عقل این مردم پا در دامی کز برای دین برایشان گسترده اند می گذارند
نمی دانم مگر تنها حسین اول مظلوم عالم بود
دگر مظلومی در عالم نبودست هیچ
نمی دانم مگر تنها حسین خون خویش در راه آرمانش فدا بنمود و دیگر هیچ
پس اینان کیستند که از صبح تا شام خونشان در راه اهدافشان بر زمین جاریست
آیا آرمانشان هیچ است
یا نیست کسی تا که فریادشان را در تاریخ بنگارد و برایشان نوحه سرکند
چرا هیچکس نگاهی از سر عقل و خرد بر نمی اندازد
که این مال اندوزان دین ترویج هنوز علمهای عزاشان برپاست
گویی محرم صفری دیگر در پیش است
هنوز بر بلندای مسجد ها فریاد وای حسین کشته شد بر نواست
چرا هیچ صدایی بر نمی آید
چرا این مردمان هر روز در پی اینان و داستانهاشان گریان و نالان می روند
و آنان در زیر اباهای خویش بر جهل اینان می خندند و زرهاشان در کیسه هاشان می اندوزند
چرا فریادی ، صدایی بر نمی آید
مگر آن کودک که نانی در سفره برایش نیست مظلوم نیست
مگر آن مادر پدری که سخن بر حق زدند و به ناحق گردن زدند آنان را، مظلوم نیستند
مگر امروز باید کارزاری چون آن دوران به راه انداخت تا مظلوم عالم بود
غم و اشک این مردمان می فشارد سخت این دل را
که اینان سخت بیمارند اما کو دلی تا دل بسوزاند